یک سال و خورده‌ای می‌گذره از آخرین باری که اومدم دانشگاه. حالا اما نشستم روبروی کتابخونه مرکزی و خوشگل دانشگاه که کلی دوسش داشتم و غصه می‌خورم که چرا با وجود اینکه تحویلدار کتابخونه منو می‌شناسه ورودم رو غیرقانونی می‌دونه. جایی که پنج سال تحصیلی لذت‌بخش‌ترین مکان دانشگاه بود. بی‌خیال میشم و میرم مدرک تحصیلیم رو می‌گیرم. میگم یه نسخه کپی هم ازش کافیه اما میگه ما که دیگه کاریش نداریم باشه واسه خودت. باید به استاد مشاورم سر بزنم تا حس کنم هنوز تو این دانشگاه سرد جای آشنایی دارم. به این فکر می‌کنم که خونه های جدید نه تاقچه دارن و نه کوزه.
برف می‌باره اما دیده نمیشه.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید فورش قیمت مرغ کرک در اربیل عراق فروش علف تراش ، بالابر ساختمانی ، شیلنگ ویبراتور ، ویبراتور بتنی Text Title date-products دندانپزشکی بهترین خبرنامه سئو cinema-cinema1.parsablog.com تور های آنکارا